اولین عید بنیتای عزیزمممممممممممم
سلام دوستای گل من و بنیتا ... خوبین؟
سال نوی همه مامانا و نی نی ها مخصوصا نی نی هایی که مثل بنیتا اولین عیدشون هست
مبارک باشه امیدوارم سال خوبی داشته باشید و سایه تون همیشه بالای سر نی نی هاتون
باشه ...
بنیتای قشنگ مامان امسال اولین عیدی هست که شما کنار ما هستی .... پارسال موقع
سال تحویل توی دلم از صمیم قلبم از خدا خواستم که تو رو به ما هدیه بده ... نمیدونستم
که شما خودتو توی دل مامانی جا کردی ... و درست بعد از عید فهمیدم که داری به جمع
ما اضافه میشی ... و حالا امسال شما کنار ما هستی و سال تحویل توی بغل بابایی خونه
عزیز جون بودیم ... خیلی خوب بود بهترین حس دنیا رو داشتم ... از خدا خواستم تو رو همیشه
برای ما نگه داره ....
عزیز دلم این عکس مال صبح روز سال تحویل هست من کلی کار داشتمو بابایی داشت با
شما بازی میکرد که من به کارهام برسم ....
مامان قربون دستهای قشنگت بشه که گذاشتی روی صورتت ...
عزیز دلم برای اولین بار روز سال تحویل من شما رو خودم بردم حموم ... البته به کمک بابایی ...
وای خیلی حس خوبی بود نفسسسسسسسسسسسسسسسسسم ... با بابایی کلی
قربونت رفتیم ... هر چند گریه میکردی اما واقعا عالی بود ...
عزیز دلم اینجا داشتیم ناهار میخوردیم شما اول خواب بودی بعدش بیدار شدی و رخت خوابتو
آوردم کنار سفره که حواسمون بهت باشه ...از بس تکون خوردی کم مونده بود بیای تو سفره !
قربونتتتتتتتتتتتت برم عشق مامان
بعد از ناهار دوباره خوابیدی ...
قربونت برم اینقدر تو خواب تکون میخوری که از تشکت خارج میشی ... به خاطر اینکه خونمون سرده
شبها رخت خوابتو کنار بخاری میندازم ... بعد که بیدار میشم بهت شیر بدم میبینم از بس تکون خوردی
رفتی روی موکت !!!!!!!!!!!
مامان فدات بشه الهی ...
عزیز دلم بعد از ظهر هم با بابایی حاضر شدیم و رفتیم خونه عزیز جون... هر سال همه با خاله ها
موقع سال تحویل جمع میشیم خونه عزیز و باباجی ...
قربونت بشم دختر خوشکلم چقدر ملوس شدی ... خاله هات کلی قربونت رفتن همین دیدنت و
همه میخواستن زودتر از بقیه تو رو بغل کنن ...
قربون دختر مثل عروسکم بشمممممممممم....
اینم دخملی و بابایی مهربونش
عزیز دلم امروز عزیز جون اینا و خاله فاطمه اینا برای عید اومدن خونمون ...
اینجا قبل از اومدن مهمون هامونه من و شما و بابایی منتظرشون بودیم ... فدای خنده هات بشم
فدات بشم الهی اینجا هی میخواستیم بشینی هی یه وری میوفتادی میخندیدی ...
من و بابا عاشقتیم ...