ساک نی نی رو بستم
دختر عزیز تر از جونم سلام
عشقم نفسم عمرم دلم واسه اومدنت دیگه طاقت نداره
مامانی امشب 35 هفته من و شما تموم میشه خدا رو شکر با کمک خدا تا اینجای راه رو به سلامتی
طی کردیم و دیگه داریم به آخرای راه میرسیم ...
امروز با بابایی ساک شما رو بستیم وای نمیدونی واسه چیدن هر تیکه اش تو ساکت هی با بابایی قربونت
رفتیم و اونا رو بوس کردیم ...
برات پتوی دورپیچ ست کامل لباسات رو گذاشتم که چیزی کم نیاد همون صورتی ها که از اول به همین
نیت خریدیمشون . یه ژاکت و شلوار و کلاه کاموایی هم گذاشتم یه سرهمی خوشمل هم گذاشتم اما
تو ساکت جا نشد قرار شد بابایی قبل ترخیص بیاره برای وقتی که شما رو میبریم خونه جورابای خوشکلت
رو گذاشتم دیگه برات بگه مامانی یه شیشه شیر کوشولو با یه پستونک محض احتیاط گذاشتم ...
واییییییییییییییییییییی فدای اون پوشک های کوشولوت بشم ده تا برات پوشک گذاشتم و قرار شد اگه
بیشتر لازم شد بابایی بیاره از خونه ... نمگیر و دستمال مرطوب هم هست ... این ساک به اضافه قنداق
فرنگی شد لوازم بیمارستان شما ... دلم پر میکشه برای دیدنت عسلم ... خدا رو شکر یه شب بیشتر
تو بیمارستان نگهمون نمیدارن دوست دارم زود بیایم خونه ...
عشق من دوست دارم اگه قرار شد طبیعی به دنیا بیای وقتی دردم بگیره که بابایی پیشمونه و خودش
من رو ببره بیمارستان ... تا ببینیم خدا چی میخواد ...
عزیز دلم مامان و بابا عاشقتننننننننننننن
کوچولوی نازم الان شما تو شکم مامانی این شکلی هستی 35 هفته ای من !
مامانی قربونت بره الهییییییییییییییییییییییییییی