هفته 32
دختر گلم عزیزکم برگ گلم سلام
امروز و دیروز خیلی خوشحال بودم ...
دیروز عصر نوبت دکترم بود و بابایی بهمو برد و چون اجازه نمیدن بیاد تو مطب رفت مغازه بابابزرگت تا
کار من تموم بشه ... نیم ساعتی نشستم تا نوبتم شد . رفتم تو پیش خانم دکتر خدا رو شکر فشارم
خوب بود هنوز جواب آزمایش قندمو ندیده بود دکترم وزنم رو هم گرفت و بعدشم یه سونوی کوچولو
بعد که بلند شدم با ناراحتی پرسیدم آزمایشم خوبه ؟ که دیدم دکترم گفت خوبه و مشکلی نداری
وایییییییییییییییییی اینقدر خوشحال شدم که نگو خانم دکتر گفت دیابت بارداری نداری و حسابی
خیالمو راحت کرد ... حالا من بیچاره از بعد اون آزمایش اینقدر مراعات کرده بودم و همه چیز رو کم خورده
بودم !!!!!!!!!!!! به خانم دکترم اینو گفتم گفت همین دیگه یک کیلو کم کردی ... ( البته بین خودمون
باشه مامانی زیاد فکر و خیال میکنه و غصه های الکی میخوره شاید به خاطر اونم بوده )
... دکتر نوبت ویزیت بعدی رو برام 28 مهر زد و خواستم بیام بیرون دفترچه رو داد دستم و گفت یه
سونوگرافی برات نوشتم انجام بده و دفعه بعد بیار وووووووووووووووی اینقرد خوشحال شدم چون
میتونستم دوباره شما رو ببینم و از حالت با خبر بشم ...
بابایی اومد دنبالم و زودی رفتیم نوبت گرفتیم . امروز ظهر رفتم سونوگرافی و شما رو دیدم الهی فدات
بشم سرت پایین بود و دست و پاهات بالا ... سنت 31 هفته و 2 روز و وزنت 1640 گرم الهههههی
فدای وزنت بشم عزیزم ایشالا این دوماهم حسابی وزن بگیری.....
تاریخ زایمان رو 12 اذر زد برام حالا دیگه این به خواست خدا بستگی داره من که کلی خوشحال شدم
که زودتر شد چون قبلا خانم دکتر گفته بود 19 آذر ... دیگه بین همین تاریخا میشه ...
بابایی هم کلی ذوق کرد از دیدن عکست و خوشحال شد از وضعیتت ...