بنیتا بنیتا ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه سن داره

دختر پاییزی من

جی جی هایی که خالش براش بافته

سلام عزیز دلم دختر نازنم وقتی به خاله ها و مادربزرگا و خلاصه همه گفتیم شما دخملی کلی همه ذوق کردن و خوشحال شدن البته اگر پسر هم بودی خوشحال میشدن ... و همه برای سلامتیت دعا کردن ... . . . اینا رو خاله نرگس برات بافته عزیزکم         دستش درد نکنه امیدوارم یه روزی که دنیا اومدی اینا رو به سلامتی تنت کنم ... وای چقدر قشنگ میشی وقتی بپوشی اینا رو ....   ...
4 شهريور 1392

تخت کنار تخت مادر

دختر گلم این چند روزه خیلی مامانت هی دلش میخواد برای تو بنویسه جدیدا یه تخت کنار تخت مادر دیدم البته عکسشو خیلی خوشم اومده کاراییشم از گهواره ای که دیدم بیشتره میخوامم بدم دایی جونت تو کارگاه خودشون برات درست کنه ... احتمال خیلی زیاد دیگه اونو بگیرم به جای گهواره .... الان ذوق دارم فردا بریم با باباسی خونه عزیز اینا که عکس این و به دایی جون نشون بدم که ببینم برات میسازه ... و شایدم بتونه یکم خوشکل ترش کنه ... فدات بشه مامان الهی بعدا نوشت جمعه یکم شهریور: دختر گلم عکس تختو به دایی جون نشون دادم گفت میتونم درست کنم براتون .... اما من و بابایی هنوز نمیدونیم هم اینو دوست داریم هم گهواره ... حالا باز فکرامونو بکنیم ببینیم چی ...
1 شهريور 1392

تکون های نینیش زیر دست باباسی

دخترکم سلام عزیز دلم ... روز یکشنبه مجبور شدیم سرویس کالسکه ای برای شما گرفته بودیم رو پس بدیم اما خب زیادم بد نشد حالا بهترشو میخوام برات بگیرم راستش اون از اول هم زیاد به دلم ننشسته بود... یکم دیر شد خبرا اما میخوام بگم که بدونی بعدا ... روز یک شنبه ظهر بود بابایی دستشو گذاشته بود رو شکمم و داشت با شما حرف میزد یهو زیر دست بابایی دو بار محکم لگد زدی و تکون خوردی واییییییییییییی بابایی خیلی ذوق کرده بود و همش جای دستشو میبوسید میگفت دخترمو حس کردم ... خیلی خوشحال بود و تجربه خوبی بود براش ... سرویس خواب (روتختی) و قنداق فرنگی و اویز تختم خریدیم انشالا وقتی کامل بشه سیسمونی ات عکسشو میزارم برات خیلی دوستتدارم ...
29 مرداد 1392

نی نی خاله مریم

دختر گلم الان نی نی خواهر خاله مریم دوست عزیزم داره بدنیا میاد برای مامانش دعا کن زایمان راحتی داشته باشه ... دلم پر میکشه برای روزی که شما بیای تو بغلم ... دوستت دارم امروز یه گهواره خوشکل دیدم واسه کنار تخت خودمون تصمیم گرفتم اونو برات بگیرم بابایی هم خیلی خوشش اومده ... قرار شده 5شنبه شبا و جمعه ها گهواره شما سمت بابایی باشه از الان برای من شرط گذاشته خیلی دوستت داره بابایی ...
24 مرداد 1392

همینجوری

سلام دخملکم امروز با بابایی رفتیم خونه عزیز اینا ... که تبریک عید بگیم ... خاله فاطمه هم اونجا بود خیلی خوشحال شدم از دیدنش ... کلی با هم حرف زدیم به یاد اون روزها اخه اون موقع ها که مجرد بودیم دیگه من و خاله فاطمه آخرین دخترای باباجی بودیم و همه چی مون باهم بود ... خلاصه اینکه خیلی خازره با هم داریم ... بعد از ظهر با بابایی برگشتیم خونه و من اومدم یه سری به نی نی سایت زدم... امروز یه عالمه تو وبلاگ خاله های نینی سایتی سیسمونی دیدم ... یه لحظه دلم واسه شما سوزیدششششششش آخه نی نی گلم خونه مامان و بابا الان یه خوابه هست و اتاق خواب ما هم برای وسایل شما جا نداره و مجبوریم یه قسمت از پذیرایی رو برای وسایل شما اختصاص بدیم اما از...
19 مرداد 1392

عید فطر مبارک

سلام عزیز دردونه ی مامان و بابا اومدم بگم عیدت مبارک اومدم به دوست جونی هامم بگم عیدت مبارک ... من و بابایی برامون سوال بود که آیا برای شما هم باید فطریه بزاریم یا نه ؟ از خاله های نی نی سایتی پرسیدم نمیدونستن زنگ زدم به عزیز جون گفت فکر کنم باید بزارید و قرار شد از بابابزرگ بپرسه و بهمون خبر بده که خاله نرگس اس ام اس زد برام که برای دوخی هم باید فطریه بزارید و این شد اولین فطریه عید فطر شما ... الهی قربونت بره مامان ... انشالا سال دیگه عید فطر کنارمون هستی ... عاشقتم
17 مرداد 1392

**

سلام دختر عزیز تر از جونم دخترم وقتی مامانی نشسته شما خیلی کم تکون میخوری و من نگرانت میشم ... وقتی دراز میشکم مخصوصا بعد از ناهار یا شام بیشتر تکون میخوری اما من دوست دارم همش تکون بخوری و به من بفهمونی که حالت خوبه عسلم ... الان تو هفته 23 هستم اوایلش امیدوارم باقی این روزها هم خوب بگذره و شما بیای تو بغلمممممممم بی صبرانه منتظر روزی هستم که تخت و کمدت رو بیارن و بقیه چیزاتم تکمیل کنیم و به امید خدا سیسمونی شما رو بچینیم اما خیلی مونده تا اون روز ولی خب دلم به خودت و این چیزا خوشه عاششششششششششششششششقتم
16 مرداد 1392